|
||
زمستان بود و هوا سرد بود …! کلاغی غدا نداشت تا به بچه هایش بدهد …! گوشت تنش را میکند و به بچه هایش میداد …! زمستان تمام شد و کلاغ مــُرد …! اما بچه هایش زنده ماندند و گفتند : خوب شد که مــُرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری …! این است واقیت تلخ روزگار و واقعیت تلخ بین من و تو ...! نظرات شما عزیزان:
adama injurian ..
سلام زهرا خانوم.
خوبی؟ چه خبر؟ دیگه طرفای ما نمیای؟ اشکالی نداره عزیز.^^ بی زحمت اون اسم لینک ما رو عوض کن... قربون دستت.
ســ ـآلـ هـآسـتـ گِـ ـریـــہ نـڪََرבَم...
ســ ـآلـ هـآسـتـ بُـغـ ـض مـﮯڪُــــنَـم وَلـﮯ گِـ ـریـــہ نَـــ ـــہ... فُـ ـرو مـیـبَـرَمَشـ بـ ـآ נ وנ سیــگـــآر... פֿُــوشـ بِـه حـــآلـ ڪَسـﮯ ڪِــہ گِـ ـریـــہ میڪُنـــہ... פֿُــوشـ بــه حــآلـ ڪََـسـﮯ ڪِــہ هَـ ـنـوز سَـنگـ نَشُـבهـ. برچسبها:
+
تاریخ | جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, ساعت | 14:27 نویسنده | ღZAHRAღ
|